وبسایت شخصی عبدالکریم فضیلت پور

حماسه سیاسی ، حماسه اقتصادی

وبسایت شخصی عبدالکریم فضیلت پور

حماسه سیاسی ، حماسه اقتصادی

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دفاع مقدس» ثبت شده است

به بهانه چهارم خرداد روز مقاومت مردم دزفول
به قلم:علیرضا چرخابی

دشمنی که با غرور رویای فتح سه روزه خوزستان و یک هفته ی تهران را داشت اینک درمقابل رشادت فرزندان این دیار مذبوحانه و خفت بار در مرداب هم پیمانانش برای رسیدن به سرابی واهی غرق شد. و با این صلابت و عزمی استوار در مسیری قرار گرفت تا به دشمن تا دندان مسلح بفهماند حالا که شروع کرده ای! تا آخر باش! واین گونه شد که یک وجب از خاک ما که مقدس و متبرک خون شهیدان است را از کف ندادیم. آنچه باعث شد تا واژه جنگ به درستی نتواند معنای خود را در مواجه با ملت ما ادا کند رشادت و شهامت مردان و زنانی است که همراه خرد و کلان ایستادند تا فرهنگ ایثار و مقاومت را معنایی دیگر بخشند .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۰۰
گروه نویسندگان

به مناسبت فرارسیدن سالروز آزادی خرمشهر

از حوالی انرژی اتمی دارخوین از کارون عبور کرده بودیم. شام را قبل از تاریکی هوا خوردیم. پس از خواندن نماز اول وقت در تاریکی های شب از خط مقدم خودی گذشتیم. گردان یاسر باید پس از طی 6 – 7 کیلومتر خود را به دو نیروی کمین می رساند که فاصله شان از هم فقط 200-300 متر بیشتر نبود و پس از عبور از نیروی کمین باید به جاده اهواز خرمشهر می رسید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۰۰
گروه نویسندگان

عبدالرحمن فضیلت پور

با تیرکمون می ایستاد کنار ساحل شرقی کارون و وقتی که خبری از تیر و خمپاره نبود با سنگ ریزه ها ی تیرکمون خود آرامش عراقی ها را برهم می زد .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۰۰
گروه نویسندگان

به مناسبت هفته دفاع مقدس

پرده اول: حوالی سالهای ۱۳۴۷ یا ۴۸ بود من کلاس پنجم و عبدالرحمن برادرم کلاس اول دبستان بود. منزلمان در انتهای شهر بود و در پشت خانه ما نرسیده به زمین های کشاورزی، تعدادی قنات بود. یک روز ظهر که از مدرسه برگشتم مادرم سراغ عبدالرحمن را گرفت، گفتم ما با هم از مدرسه نیامده ایم شاید او منزل پدر بزرگ رفته باشد.

تا حوالی غروب خبری از او نشد مادرم نگران گفت برو سری به منزل فامیل بزن از او خبری بگیر. بعد از من چند جوان در حالی که عبدالرحمن را بغل کرده بودند به خانه ما مراجعه می کنند و می گویند ما از کنار قنات ها رد می شدیم که صدای گریه ی بچه ای را شنیدیم؛
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۰۰
گروه نویسندگان

خاطره ای از زبان حاج عبدالکریم فضیلت پور

هواپیما تازه از بندرعباس پرواز کرده بود که خلبان با جدیت رو به ما گفت:
چرا شما هی شعار می دهید ((جنگ جنگ تا پیروزی))؟ شما شعار می دهید امام هم جنگ را ادامه میدهد ، اگر شما اینقدر شعار جنگ ندهید امام هم تسلیم می شود و جنگ ادامه پیدا نمی کند.
خلبان که این حرف را زد شهید صفویان با جدیت مشتش را گره کرد و گفت:
خود هم (دزفولی بخوانید) جنگ جنگ تا پیروزی چند شعار مرگ بر آمریکا هم سر داد. (نگارنده : و احتمالا دوستان دیگر تکرار کردند)
خلبان که این جدیت ما را دید گفت : الآن هواپیما را میبرم عمان هان!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۰۰
گروه نویسندگان