وبسایت شخصی عبدالکریم فضیلت پور

حماسه سیاسی ، حماسه اقتصادی

وبسایت شخصی عبدالکریم فضیلت پور

حماسه سیاسی ، حماسه اقتصادی

وقتی رضا پورعابد برای نگهبان عراقی شکلک درآورد

سه شنبه, ۱۶ خرداد ۱۴۰۲، ۰۸:۱۳ ق.ظ

شهید عبدالکریم پورمقامیتقدیم به خانواده شهید عبدالکریم پور مقامی دوست عزیز ودوست داشتنی ام

باتوجه به آشنایی با بکار گیری خمپاره در کردستان که درقبل از جنگ پیدا کرده بودم بنا به دستور آقا رشید مسئول عملیات سپاه دزفول با ۲قبضه خمپاره ۱۲۰ وحدود ۱۰نفر نیرو در شرق روخانه کرخه و در حاشیه روستای چیچالی مشغول گلوله باران دشمن درروستای صالح داود بودم.

برادر رئوفی ضمن سرکشی از فعالیت ما که در کنار ارتش بودیم مرا به کناری کشید وگفت به دستور آقا رشید باید باهم به جبهه عنکوش شوش برویم تا شما را بعنوان فرمانده آن جبهه معرفی کنم.

سوال کردم اتفاقی افتاده است؟

گفت: بله اقدام خودسرانه و بدون اجازه فرمانده جبهه عنکوش منجر به شهادت رفیقت عبدالکریم پورمقامی شده لذا ایشان را عزل کرده اند و شما باید فرماندهی جبهه عنکوش را بعهده بگیرید.

 

معرفی فرمانده جبهه عنکوش

اطاعت کردم وهمان روز یعنی چهارم آذرماه ۱۳۵۹(یک روز بعداز شهادت عبدالکریم پورمقامی) بعنوان فرمانده جبهه عنکوش معرفی شدم و مسئولیت جبهه عنکوش را بعهده گرفتم. دقیقا یک روز بعد از معرفی به همراه برادر مرتضی صفار فرمانده جبهه ذعن، جبهه دیگر سپاه شوش (1) تصمیم گرفتیم به همراه برادر رضا پورعابد از محل شهادت عبدالکریم پور مقامی بازدیدی داشته باشیم.

عصر و نزدیک به غروب بود که با پای پیاده به ابتدای شیاری رسیدیم که حدودا ۳۰ الی۴۰ متر با دشمن فاصله داشت و در جلو و به موازات مواضع دشمن، ولی خارج از دید آنها گسترش داشت.

طلول شیار حدود ۲۰۰ متر بود. برای رعایت احتیاط برادر رضا پورعابد را به عنوان تامین اول شیار نگه داشتم و خودم و برادر مرتضی صفار خود را به اول میدان مین دشمن رساندیم با کمی جست‌ و جوی سریع محل شهادت شهید عبدالکریم پورمقامی را پیدا کردیم.

خون لخته شده اش در محل انفجار مین هنوز تازه بود و خشک نشده بود. جبهه آرام بود و سکوتی محض بر منطقه و جبهه حکم فرما بود. هوا در حال تاریک شدن بود و صدای شغال ها هر از گاهی سکوت را می شکست.

باید سریع بر می گشتیم ۲۰ الی ۳۰ متر که از میدان مین و محل شهادت عبدالکریم فاصله گرفتیم با حادثه ای غیره منتظره مواجه شدیم.

دشمن با آتش پرحجم خمپاره ۶۰ مسیر احتمالی عقب روی ما را بست. فوری مسیر دیگری انتخاب کردیم و از شیار خارج شدیم و در پناه تپه های منطقه عنکوش و ذعن با حالت دویدن و با اضطراب از دشمن فاصله گرفتیم. از منطقه خطر که دور شدیم برای لحظاتی از حرکت ایستادیم تا از رضاپور عابد سئوال کنیم و ببینیم چه اتفاقی افتاد که دشمن از حضور ما آگاه شده بود؟!

از رضا سئوال کردم چه اتفاقی افتاد که دشمن دست به خمپاره برد و مسیر احتمالی برگشت ما را زیر آتش گرفت؟ رضا گفت: حوصله ام سررفته بود آرام و با احتیاط از تپه ی روبروی دشمن بالا رفتم تا ببینم چه خبر است ناگهان با سنگر و نگهبان عراقی که درفاصله ای حدود ۴۰ متری قرار داشت مواجه شدم عراقی به من نگاه کرد و من به او خیره شدم. نه او شلیکی کرد و نه من اجازه داشتم شلیک کنم لذا باقرار دادن دو دستم کنار گوشهایم به نگهبان عراقی شکلک نشان دادم تا نگهبان عراقی شکلک مرا دید پایین رفت و صدای شلیک خمپاره های ۶۰ میلیمتری آغاز شد. من هم کمی پایین آمدم تا شما سر رسیدید و ما که تا آن لحظه بی خبر از علت بوجود آمدن حادثه در نگرانی بسر می بردبم با صدای بلند به شیرین کاری رضا یک دل سیر خندیدیمو

برای شادی روح شهید عبدالکریم پور مقامی و شهید رضا پورعابد صلوات 


پانویس:

1- مرتضی صفار در جنگ فرمانده یکی از قرارگاه های عملیاتی و تا مدتی قبل فرمانده دانشکاه امام حسین سپاه بود.

2- غلامعلی رشید.

3- شهید رضا پورعابد.

4- مرتضی صفاری.

5- برادر رئوفی.

6- شهید عبدالکریم پورمقامی.

7- لحظه شهادت عبدالکریم پور مقامی.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">