وبسایت شخصی عبدالکریم فضیلت پور

حماسه سیاسی ، حماسه اقتصادی

وبسایت شخصی عبدالکریم فضیلت پور

حماسه سیاسی ، حماسه اقتصادی

تیراندازی به سمت دانش آموزانطی مصاحبه ای توسط پایگاه خبری اهواز نوین خاطره ای از تظاهرات دانش آموزان و تیراندازی نیروهای شهربانی حکومت دست نشانده پهلوی در شهرستان دزفول نقل شد که مشروح آن را در ذیل تقدیم می کنیم. [لینک]
اهواز نوین: بعد از رد شدن از خیابان انقلاب، بعد از کارخانه یخ گلچین، پلیس به قصد دستگیری و کتک کاری به ما حمله کرد، همچنین در کوچه روبرو به قصد کشتن به ما هم تیر شلیک می کرد و هم گاز اشک آور،آن روز پسر عمو و دایی بنده توسط تیراندازان مورد هدف قرار گرفتند و تیر به سر و گردنشان اصابت کرد.

به گزارش اهواز نوین: در آذرماه سال 1338 در خانواده ای مذهبی متولد شد. دوران ابتدایی و راهنمایی را به ترتیب در مدرسه رازی و شفق با موفقیت به پایان رساند. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان افشار سپری کرد. سال چهارم دبیرستان که مصادف با پیروزی انقلاب بود برای خدمت و حفظ دستاوردهای انقلاب وارد سپاه شد. به علت شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و حضور در جبهه های نبرد یک وقفه طولانی در تحصیلش بوجود آمد ولی به محض پایان جنگ شروع به ادامه تحصیل کرد.

فعالیت های سیاسی در دوره ی آغاز انقلاب:
عبدالکریم فضیلت پور فعالیت انقلابی خود را در مقطع دبیرستان همزمان با اوج گیری درگیری های انقلاب آغاز کرد، وی شرکت در سخنرانی های انقلابی، تظاهرات و پخش اعلامیه را از جمله فعالیت های روزمره خود نام برد.

این مبارز انقلابی در این مسیر چندین بار با مامورین شاه درگیری تن به تن داشت و با پیراهن پاره و تنی مجروح به خانه برگشته بود.

 در روند فعالیت های انقلابی، عضو گروه های چند نفره شد تا با خودسازی، آموزش و درآمدزایی از طریق صیفی کاری و زراعت، برای انقلاب کار ساز شوند

حاج عبدالکریم فضیلت پور در گفتگو با اهوازنوین از خاطرات خود از روزهای انقلاب گفت: بنده سال دوم دبیرستان بودم که در دبیرستان افشار درس می خواندم. در دوران انقلاب این اعتماد به نفس باعث شد که ما از دبیرستان های مختلف شهرستان دزفول به قصد تظاهرات به سمت خیابان امام (پهلوی سابق) حرکت کنیم، در طول مسیر تظاهرات، پلیس چهار مرتبه جمعیت راهپیمایی را با نصیحت و تهدید و جنگ روانی متفرق کرد، ولی ما به دلیل اراده قوی دوباره جمع می شیدم تا خود را به مسیر اصلی تظاهرات سایر دبیرستان ها برسانیم.

در حقیقت متفرق شدن ما برای ترک راهپیمایی نبود بلکه قصد ما فریب پلیس بود. به همین خاطر به محض اینکه خیابان در ظاهر خلوت می شد و پلیس صحنه را ترک می کرد ما دوباره جمع می شدیم.

در طول مسیر تظاهرات به دبیرستان جامع رسیدیم که عده زیادی از درس خوان های شهر در آن جمع بودند. می خواستیم بچه های آن دبیرستان را در طول مسیر با خود همراه کنیم ولی خیلی معطل شدیم چون اکثر دانش آموزان این دبیرستان بچه های درس خوان بودند که تعداد کمی از آن ها ما را همراهی کردند. نزدیک دبیرستان جامع بودیم دوباره پلیس آمد اول نصیحت و بعد تهدید کرد، که ما در برابر این تهدیدات شعار دادیم: ما بت شکنیم شیشه شکن نیستیم.

این تهدیدها جو تظاهرات را هیجانی و جرات ما را بیشتر کرد تا شعارهای کوبنده تری بر علیه رژیم سر بدهیم. به همین خاطر پلیس به حالت هدف گیری به روی ما که حدود 300نفر بودیم موضع گرفت و تیر هوایی زد ابتدا استقامت کردیم ولی بعد متفرق شدیم.

ما میدانستیم نیروهای شهربانی به دلیل کمبود امکانات و وسیله نقلیه نخواهند توانست تظاهرات دانش آموزان خشمگین در سطح شهر را کنترل و مهار کنند، در حقیقت نیروهای شهربانی تعداد محدودی ماشین گشت داشتند درحالی که جمعیت تظاهر کنندگان متشکل از چندین دبیرستان و در چند نقطه شهر بودند.

بعد از همراه کردن دبیرستان دخترانه چهارم آبان، بار سوم در مسیر خیابان شهید منتظری (ششم بهمن سابق)، نرسیده به خیابان انقلاب، بار دیگر پلیس با پرتاب گاز اشک آور به سمت دانش آموزان به قصد پراکنده کردن تظاهرات وارد صحنه شد.

اینبار پلیس گاز اشک آور شدیدی به سمت جمعیت شلیک کرد و خیلی از دخترها آسیب دیدند، انقلابیون با همکاری مردم، دخترها را در بعضی از خانه های اطراف پناه دادند. خودمان نیزبعد از اینکه آب به سرو صورتمان زدیم دوباره حرکت را ادامه دادیم.

برای بار چهارم که پلیس به سمت ما آمد،تیر اندازی کرد. و همچنان که جلو می رفتیم، مقاوم تر می شدیم.
تا اینکه درآن روز بعد از رد شدن از خیابان انقلاب بعد از کارخانه یخ گلچین، پلیس به قصد کشتار و دستگیری و کتک کاری به ما حمله کرد، همچنین در کوچه روبرو به قصد تعقیب دانش آموزان تیر شلیک می کرد، آن روز پسر عمو و دایی بنده توسط پلیس مورد هدف قرار گرفتند و تیر به سر و گردنشان اصابت کرد.

من هم درحالی که من به شدت سنگ پرتاپ میکردم توسط 15 نفر از نیروهای پلیس محاصره شدم. ولی انرژی، توان و نیرویی که از امام گرفته بودم باعث شد تا تسلیم نشوم و علی رغم اینکه در آن حلقه محاصره با باتوم و مشت و لگد سخت کتک خوردم ولی موفق شدم با لباس پاره و خونی فرار کنم.


پانوشت:

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۲۱
گروه نویسندگان

امام خمینی

انقلاب

نظرات  (۱)

۲۹ اسفند ۹۳ ، ۱۲:۵۱ محمدحسین درچین
با سلام حضور سردار عزیز
یاد آن روزها بخیر
دبیرستان افشار و صبحگاه و صحبتهای مدیر
خارج شدن از دبیرستان و ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">